English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4020 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
coordinate U هماهنگ کردن هم اهنگ کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
synchronize U هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronising U هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronizes U هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronises U هماهنگ کردن هماهنگ شدن
synchronised U هماهنگ کردن هماهنگ شدن
orchestrated U هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
orchestrating U هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
fire coordination U هماهنگ کردن اتش تطبیق کردن اتشها
orchestrate U هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
orchestrates U هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن
harmonize U هماهنگ کردن
harmonizing U هماهنگ کردن
harmonizes U هماهنگ کردن
harmonises U هماهنگ کردن
harmonised U هماهنگ کردن
harmonized U هماهنگ کردن
harmonising U هماهنگ کردن
coordinate U متناسب یا هماهنگ کردن
coordinator U هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
synchronizes U همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronises U همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronising U همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronize U همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
synchronised U همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت
orienting U توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orients U توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
orient U توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها
coordinated procurement U عملیات اماد هماهنگ شده تحویل هم اهنگ شده اماد
harmonizing U هم اهنگ کردن
harmonizes U هم اهنگ کردن
attune U هم اهنگ کردن
harmonized U هم اهنگ کردن
harmonises U هم اهنگ کردن
harmonising U هم اهنگ کردن
harmonize U هم اهنگ کردن
harmonised U هم اهنگ کردن
melodize U خوش اهنگ کردن
jig U با اهنگ تندرقص کردن
jigs U با اهنگ تندرقص کردن
harmonises U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonizes U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonised U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonising U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonize U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonized U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonizing U موافق کردن هم اهنگ شدن
coordination U تشریک مساعی تطبیق دادن هم اهنگ کردن
ground bass U اهنگ بم مختصری که میان اهنگ ملودی و هارمونی تکرارشود
flight coordination U هماهنگ کردن پرواز هماهنگی پرواز
cadenza U اهنگ معترضهای که طی اهنگ یا اوازی اورده شود
cadenzas U اهنگ معترضهای که طی اهنگ یا اوازی اورده شود
lilts U اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilt U اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
fire support coordination U هماهنگ کردن پشتیبانی اتش تطبیق پشتیبانی اتش
e c e U کمیسیون اقتصادی اروپا کمیسیونی که در بطن شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل برای هماهنگ کردن روشهای اقتصادی دولتها درجهت افزایش فعالیتهای اقتصادی اروپا و نیز بسط وگسترش روابط اقتصادی کشورهای اروپایی با یکدیگرتشکیل شده است
rate of march U سرعت حرکت اهنگ حرکت اهنگ راهپیمایی
synchronous U هماهنگ
coordinated U هماهنگ
consonants U هماهنگ
harmonious U هماهنگ
harmonic U هماهنگ
monotone U هماهنگ
consonant U هماهنگ
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
subharmonic U هماهنگ فرعی
coordinate U هماهنگ ساختن
harmonic wave U موج هماهنگ
cooperating bishop U دو فیل هماهنگ
harmonic vibration U ارتعاش هماهنگ
coordinator U هماهنگ کننده
harmonic U هماهنگ همساز
harmonic oscillator U نوسانگر هماهنگ
proportional U متقابل یا هماهنگ
harmonic motion U حرکت هماهنگ
coordination U هماهنگ سازی
sequencer U شیر هماهنگ
damped harmonic motion U حرکت هماهنگ میرا
synchronizing mechanism U ساز و کار هماهنگ
autosyn U هماهنگ کننده خودکار
damped harmonic oscillator U نوسانگر هماهنگ میرا
coordinating authority U مقام هماهنگ کننده
creeping attack U تک هماهنگ شده ضد زیردریایی
executive area U ناحیه هماهنگ ساز
simple harmonic motion U حرکت هماهنگ ساده
sequence valve U شیر هماهنگ کننده
fire support coordinator U هماهنگ کنند پشتیبانی اتش
monotone U صدای یکنواخت تکرار هماهنگ
concrescent U دارای رشد مشترک یا هماهنگ
screen coordinator U هماهنگ کنند پوشش دریایی
bsc U SynchronousCommunication Binaryارتباطات هماهنگ دودویی
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
compatability U قابلیت انطباق کار هماهنگ با سایردستگاهها
area coordination group U گروه هماهنگ کننده عملیات منطقه
proportional clothing U لباس هماهنگ یا همرنگ زمین یا منطقه عملیات
cim U استفاده هماهنگ از کامپیوتر در هر مرحله از طراحی و ساخت
pseudostereo U ناوبری همزمان و هماهنگ موشک در سمت و ارتفاع
coordinated illumination U روشنایی هم اهنگ شده طرح روشنایی هم اهنگ شده
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
inharmonious U بی اهنگ
intonations U اهنگ
tunes U اهنگ
unisonous U هم اهنگ
unisonant U هم اهنگ
unisonal U هم اهنگ
tune U اهنگ
rate U اهنگ
immelodious U بی اهنگ
rates U اهنگ
inharmonic U بی اهنگ
music U اهنگ
cradle roof U اهنگ
symphony orchestra U هم اهنگ
symphony orchestras U هم اهنگ
in unison U با یک اهنگ
homophonic U هم اهنگ
intonation U اهنگ
consonants U هم اهنگ
sonance U اهنگ
cadence U اهنگ
cadences U اهنگ
setting U اهنگ
tonicity U اهنگ
toom U :اهنگ
settings U اهنگ
tones U اهنگ
monodic U یک اهنگ
equisonant U هم اهنگ
tonality U اهنگ
symphonic U هم اهنگ
tonelessly U بی اهنگ
barrel vault U اهنگ
toneless U بی اهنگ
consonant U هم اهنگ
tuneless U بی اهنگ
cadency U اهنگ
tone U اهنگ
concordant U هم اهنگ
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
cadence U اهنگ قدم
tunable U خوش اهنگ
symphonist U اهنگ ساز
tone control U پیچ اهنگ
cadences U اهنگ قدم
exponential rate U اهنگ نمایی
base rates U اهنگ پایه
personal tempo U اهنگ فردی
personal pace U اهنگ فردی
compositors U اهنگ ساز
tuneable U خوش اهنگ
tunably U خوش اهنگ
compositor U اهنگ ساز
composers U اهنگ ساز
composer U اهنگ ساز
expansion rate U اهنگ انبساط
peanoforte U اهنگ ملایم
base rate U اهنگ پایه
melodies U اهنگ شیرین
melody U اهنگ شیرین
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com